آشنایی با مدیران رادیو تهران (حسین حرمی):
از شلوغی کلافه کننده میدان محمدیه میگذرید ، انبوه موتور سواران و هیابانگ دستفروش ها و خودروهایی که بیمحابا هرم گرما را می بلعند . میپیچید به اولین کوچه که که کوچهها و بن بستهای بسیاری را در دلش پنهان کرده است . آپارتمان های سه – چهار طبقه ، خانه های حیاط دار را دارند محو می کنند با اینهمه هنوز بوی خانههای خشت و گلی و آجرهای کهنه ، جای جای میآید . میرسید به یک بن بست ، این سو و آن سو ، خانه ای قدیمی و حیاط دار ، آپارتمان های قدیم و تازه، قد کشیدهاند. زنگ در به نظر وصله ناجوری میآید به این دیوارهای سرکشیده و قدیمی.
این کوچه پس کوچه ها جای جولان بچه های کم سن و سالی بود که اعلامیه های « آقای خمینی» را توی پیراهنهایشان پنهان کرده بودند و مثل تیز رها شده، کوچهها را طی میکردند. همانهایی که دو قدم مانده به میدان به خیل تظاهر کنندگان میپیوستند. حرمی نوجوان یکی از آنها است . مثل فرفره میچرخد. از دیوار بالا میرود و از دست پلیس شاه توی حیاط هر خانهای که میبیند میپرد . خانهها یکی است و همسایگان یک دل. هنوز حیاط خانه با حوض کوچکاش بوی دیروز را میدهد.
آلبومها را میآورد با انبوه عکسها، کودکی ، نوجوانی ، جوانی و جبهههای جنگ ، اینجا و آنجا. همه همزمان شادمانه از سر و کول هم بالا میروند. مگر نه آنکه آنجا گرد شادیها پاشیدهاند ؟
به رادیو راه پیدا میکند . مثل بسیاری که در آنها شور نوشتن است دست به قلم بردن . از انتشار مدرسه گرفته تا روزنامههای دیواری تا نسخه برداری از اطلاعیهها و اعلامیههای « آقای خمینی» و دیگر مبارزان خستگی ناپذیر
او با علاقه تمام از فعالیتهایی که در رادیو انجام داده میگوید.